استفراغ کردن از جا کندن، راندن، ترساندن، ترس کسی را ریختن بیرون ریختن چیزهای زاید از بدن از راه گلو جز آن قی کردن بر گردانیدن، روان کردن شکم ادامه... از جا کندن، راندن، ترساندن، ترس کسی را ریختن بیرون ریختن چیزهای زاید از بدن از راه گلو جز آن قی کردن بر گردانیدن، روان کردن شکم فرهنگ لغت هوشیار
استفراغ کردناِستِفراغ کَردَن للتّقيّؤ ادامه... لِلتَّقَيُّؤِ تصویر استفراغ کردن دیکشنری فارسی به عربی
استفراغ کردناِستِفراغ کَردَن kusmak ادامه... kusmak تصویر استفراغ کردن دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
استفراغ کردناِستِفراغ کَردَن vomitare ادامه... vomitare تصویر استفراغ کردن دیکشنری فارسی به ایتالیایی
استفراغ کردناِستِفراغ کَردَن wymiotować ادامه... wymiotować تصویر استفراغ کردن دیکشنری فارسی به لهستانی